شناخت الگوهای ذهنی نادرست
پیش فرضهای ذهنی و الگوهای ذهنی، چه بر سر ما میآورند؟
پیش فرضهای ذهنی، بر اساس شناخت و دریافت ذهن، از زندگی و مسائل آن، شکل گرفته است. هر موضوعی به یک شکل و روایتی خاص، دستهبندی شده و نگاه آدمها را نسبت به آن موضوع، مشخص میکند. برای همین افراد تا جایی پیگیر چیزی هستند که طبق دانستههای آنهاست. چیزی را تأیید میکنند که طبق دریافت قبلی آنها، از موضوع مورد نظر است. به محض آنکه یک نفر ساز مخالف بزند، ترجیح میدهند آن را دنبال نکنند. این چرخهٔ تکراری، هم توهم آگاهی ایجاد کرده، هم برداشت هر فردی از «حقیقت» طبق تعریف خودش خواهد بود. اگر تغییر برای بسیاری از آدمها سخت است، یکی از دلایل آن، همین موضوع بوده، چون مدت زیادی با ذهنیت و تصورات غلط، زندگی کردهاند. الگوهای ذهنی در راستای همان پیشفرضهای ذهنی است. با این تفاوت که، این الگوها؛ میتوانند با هر اتفاق تازهای که قبلا تجربه یا دیده نشده، هر لحظه شکل بگیرند، و تغییر کنند. و بعد از ثبت یک الگو، نگاه آدمها به مسائل مشابه، طبق همان الگو خواهد بود.
برای نمونه، چون مهسا امینی و آرمیتا گراوند، تقریبا شرایط یکسانی داشتند. افراد زیادی سعی کردند، همان مسیر مهسا، برای آرمیتا هم تکرار شود. برای مهسا اولین حضور مردم، جلوی بیمارستان بود. افراد زیادی هم برای آرمیتا فراخوان دادند بیایید جلوی بیمارستان، با این تصور که، اینبار هم مو به مو مانند همان مسیر طی خواهد شد.
یا نمونهای که قبلا گفته بودم، چون بنزین گران شد و مردم تحرک نشان دادند، تا مدتها افراد زیادی در جامعه، منتظر گرانی مجدد بنزین بودند و فقط آن را دلیل اعتراض میدانستند. این الگوها باعث میشود، رفتار جامعه برای سیستم، قابل پیشبینی باشد، و یا خودشان الگوی جدید ایجاد کنند. و همچنین راهحل درستی شکل نگیرد.
نظرات
ارسال یک نظر