عواقب بی تفاوتی ما

دختری جوان در ایران خودکشی کرده و امکاناتی هم برای نجات او نداشته‌اند. جانِ یک انسان جلوی چشمان ما میرود. دریاچه‌ای در ایران خُشک میشود، حیاتِ یک سرزمین میرود. این‌ها خبر نیستند. هشدار هم نیستند. هشدار سال‌های قبل برای این روزها داده شده بود، اما همیشه نادیده‌ گرفته شده‌اند. این‌ها «عواقب» هستند. عواقب ماندنِ سیستمی که همه‌چیز را نابود کرده است. این عواقب به حدی عظیم است که یک کشور را هدف گرفته و شامل همهٔ ما میشود. حال فقط زمان مشخص میکند نفر بعدی یا مکان بعدی کدام خواهد بود. فردی که به علت هزینهٔ بالای دارو و درمان، قید آن را میزند، یعنی منتظر مرگ بوده و این «عواقب» است. فردی که پول دارد، اما نمیتواند امنیت خود و خانواده‌اش را تضمین کند. این «عواقب» است. دیگری نمیخواهد ایران را ترک کند اما مجبور میشود برود، این «عواقب» است. چند ماه کار کرده‌ای اما حقوقت را نمیدهند. این «عواقب» است. نمیتوانی برای فرزندت چیزی که میخواهد را تهیه کنی، و کودکی او تمام میشود. حسرت در دل تو؛ و در نگاه او میماند. این «عواقب» است. اخلاقیات جامعه تغییر کرده، دروغ بسیار و صمیمیت‌ها کمتر شده، این‌ها «عواقب» است. امروز چه میشود؟ فردا نوبت چه کسی است؟ گوشه‌ای برای خود نشسته‌ای و فکر میکنی این عواقب سراغ تو نمی‌آیند؟ آمده‌اند و باز هم خواهند آمد، اما بدتر از قبل خواهد بود. ما اجازه داده‌ایم، سیستم در همه‌چیز رخنه کند. ما باعث شکل‌گیری عواقب هستیم. و آن چیزی هم که میتواند از آن جلوگیری کند، ما هستیم. کدام را انتخاب میکنی؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ما کجا هستیم

چرخه ابتذال

در وصف این روزها...