پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۲۳

ما کجا هستیم

تصویر
ما روی زمینی زندگی میکنیم که کوه هایی توش وجود دارن که انسان جلوش مثل یه مورچست و نقاطی از اقیانوس وجود داره که ما هرگز نمیتونیم ببینیمش و خیلی عمیق تر از تصورات ماست و همه اینا فقط روی پوسته زمینه، و خود زمین بسیار بزرگتر از ایناست و زمین ما فقط یه سیاره کوچولو از منظومه شمسیه در مقایسه با مشتری زمین ما مثل یه مورچست جلوی یه آدم و خورشید ما اونقد بزرگه که 1.3 میلیون زمین رو تو خودش جا میده و تمام این منظومه شمسی و خورشید غول پیکر ما فقط یه گوشه پرت از یه بازو از کهکشان راه شیریه کهکشان ما خیلی بزرگه اما همین کهکشان راه شیری فقط یکی از میلیاردها میلیارد کهکشان توی کیهان ماست و منظور از کیهان فقط بخشی از جهان قابل مشاهده است و احتمال اینکه کیهان ما تنها کیهان موجود در هستی نباشه وجود داره و همین کیهان ما هر لحظه در حال منبسط شدنه با این حساب تو انسان کوچیک که جلوی جهان هستی به این بزرگی حتی اندازه یدونه اتم از بدن خودت هم نیستی به خودت میگی اشرف مخلوقات؟ و برای خودت توهمی به اسم خدا درست میکنی که هر لحظه تورو نگاه میکنه تا ببینه یه موقع شراب نخوری یا زنا نکنی ؟؟ خنده دار نیست برای خودت؟

شناخت الگوهای ذهنی نادرست

تصویر
پیش فرض‌های ذهنی و الگوهای ذهنی، چه بر سر ما می‌آورند؟ پیش فرض‌های ذهنی، بر اساس شناخت و دریافت ذهن، از زندگی و مسائل آن، شکل گرفته است. هر موضوعی به یک شکل و روایتی خاص، دسته‌بندی شده و نگاه آدم‌ها را نسبت به آن موضوع، مشخص میکند. برای همین افراد تا جایی پیگیر چیزی هستند که طبق دانسته‌های آن‌هاست. چیزی را تأیید میکنند که طبق دریافت قبلی آن‌ها، از موضوع مورد نظر است. به محض آنکه یک نفر ساز مخالف بزند، ترجیح میدهند آن را دنبال نکنند. این چرخهٔ تکراری، هم توهم آگاهی ایجاد کرده، هم برداشت هر فردی از «حقیقت» طبق تعریف خودش خواهد بود. اگر تغییر برای بسیاری از آدم‌ها سخت است، یکی از دلایل آن، همین موضوع بوده، چون مدت زیادی با ذهنیت و تصورات غلط، زندگی کرده‌اند.  الگوهای ذهنی در راستای همان پیش‌فرض‌های ذهنی است. با این تفاوت که، این الگوها؛ میتوانند با هر اتفاق تازه‌ای که قبلا تجربه یا دیده نشده، هر لحظه شکل بگیرند، و تغییر کنند. و بعد از ثبت یک الگو، نگاه آدم‌ها به مسائل مشابه، طبق همان الگو خواهد بود. برای نمونه، چون مهسا امینی و آرمیتا گراوند، تقریبا شرایط یکسانی داشتند. افراد زیادی سع...

بازی با افکار در دوران شوک اقتصادی

یک خانوادهٔ ۴ نفره، که تا دیروز یارانهٔ ۴۵ هزاری دریافت میکرد، حالا این رقم که شده ۳۰۰ تا ۴۰۰، پول دو ماه رو یکجا در یک نوبت واریز میکنیم. پیام واریز براشون که میاد، با رقم ۲ میلیونی مواجه خواهند شد. این هم کُلی سوال تو ذهنشون میذاره، هم تا به خودشون بیان که چقدر زیبا فریب خوردند، ما افزایش شدید قیمت‌‌ها رو تموم کردیم رفته! البته این وسط، اعلام میکنیم، همون پولی که واریز شده، فعلا مسدود کردیم، تا بعد از اصلاح قیمت، اجازهٔ برداشت پیدا کنند. بد نیست یکم سرگرم اخبار بشن و دائم چک کنند که کی میشه پول رو خرج کرد. حالا با ذهنی طرف هستیم که یه پولی رو دیده، که نه تنها فکر میکنه این پول، جبران اون افزایش قیمت‌هاست، بلکه احساس میکنه، یه چیزی هم تو جیبش خواهد ماند. اعلامم کردیم فقط چند کالا افزایش خواهند داشت. مهم نیست که میدونن اینا دروغه، مهم اینه که دارن تو زمین این دروغ بازی میکنند. این یک نمونهٔ بازی با افکار، واریز پول دو ماه در یک نوبت! با همین ترفند ساده، از اون شوک قیمت‌ها، عبور کردند. وقتی ماکارونی میخواد گران‌تر بشه، صف ببندیم، ۵ تا ماکارونی به قیمت قبل بگیریم، یا یک باک بنزین با قیمت...

در وصف این روزها...

این یه بیت شعر دقیقا به حال هوای این روزا میخوره... ترحم بر کفتار تیز دندان                    ستمکاری بود بر دیگر مردمان اقتباس از گلستان سعدی،  سراینده سیاوش،  ناشر کوروش

عواقب بی تفاوتی ما

دختری جوان در ایران خودکشی کرده و امکاناتی هم برای نجات او نداشته‌اند. جانِ یک انسان جلوی چشمان ما میرود. دریاچه‌ای در ایران خُشک میشود، حیاتِ یک سرزمین میرود. این‌ها خبر نیستند. هشدار هم نیستند. هشدار سال‌های قبل برای این روزها داده شده بود، اما همیشه نادیده‌ گرفته شده‌اند. این‌ها «عواقب» هستند. عواقب ماندنِ سیستمی که همه‌چیز را نابود کرده است. این عواقب به حدی عظیم است که یک کشور را هدف گرفته و شامل همهٔ ما میشود. حال فقط زمان مشخص میکند نفر بعدی یا مکان بعدی کدام خواهد بود. فردی که به علت هزینهٔ بالای دارو و درمان، قید آن را میزند، یعنی منتظر مرگ بوده و این «عواقب» است. فردی که پول دارد، اما نمیتواند امنیت خود و خانواده‌اش را تضمین کند. این «عواقب» است. دیگری نمیخواهد ایران را ترک کند اما مجبور میشود برود، این «عواقب» است. چند ماه کار کرده‌ای اما حقوقت را نمیدهند. این «عواقب» است. نمیتوانی برای فرزندت چیزی که میخواهد را تهیه کنی، و کودکی او تمام میشود. حسرت در دل تو؛ و در نگاه او میماند. این «عواقب» است. اخلاقیات جامعه تغییر کرده، دروغ بسیار و صمیمیت‌ها کمتر شده، این‌ها «عواقب» است....

مسئولیت پذیر باشیم!

عده‌ای از ما، مشکلاتی که باید همه برای حل آن تلاش کنیم، از جملهٔ: «مردم چرا کاری نمیکنند» استفاده میکنیم. و با گفتن این جمله تمام مسئولیت را از دوش خودمان برمیداریم و بر دوش دیگران میگذاریم. و منتظر نشسته‌ایم که ببینیم این دیگران چه کاری انجام میدهند.  این مردم از کجا آمده‌اند؟ مگر غیر از من و تو هستند؟ خُب اگر همهٔ ما همین جمله را تکرار کنیم، پس چه کسی بیاید انقلاب را جلو ببرد؟ نمیدانم این تفکر از کجا آمده اما میدانم حکومت عاشق چنین تفکری است. آنها میخواهند ما ارتباطی معنادار با یکدیگر نداشته باشیم، میخواهند خودمان را از جامعه جدا بدانیم. تنها، بی‌معنی، در انزوا، و بدون صمیمیت. زمانی که مسئولیت را از خود دور میکنیم، در حقیقت اولین ضربه را به خودمان میزنیم. این تفکر شاید از نگاه بعضیا مشکل بزرگی نباشد، اما زمانی خطرناک خواهد شد که بدانیم چنین تفکری باعث میشود ما از هرکاری دست بکشیم، حتی کارهای کوچک، و هرچیزی را بی‌فایده بدانیم. خُب آیا این برای انقلاب چیزی سودمند به حساب می‌آید؟ حالا این تفکر را در کنار موارد دیگر مانند: فرو رفتن در نقش قربانی، و منتظر یک نجات دهنده؛ بگذاریم. چه چی...

کمپین رسانه ایی دروغ و شایعه سازی

برای آنکه کسی نتواند تحت عنوان خبر، تحلیل، گزارش، و هر مطلب دیگری؛ با شما بازی کرده و ذهن شما را فریب بدهد، این مطلب را باید با دقت بخوانید! در قدم اول، آن فرد یا رسانه؛ چیزی را میگوید که شما میخواهید آن را بشنوید . یا اینکه چیزی را مطرح میکند که شما را کنجکاو خواهد کرد. قدم بعدی، ترکیب اطلاعات درست و غلط است. اول با اطلاعات درست شروع کرده، و بعد اطلاعات غلط را اضافه میکند. وقتی این ترکیب انجام شود، ذهن شما میتواند فریب بخورد. چون با چیزی طرف هستید که نمیدانید دروغ است یا حقیقت، اما چون بخشی از حقیقت را در آن دیده‌اید. پس ترجیح میدهید باور کنید. و هدف نهایی فرد یا رسانهٔ مورد نظر؛ همین است. «جایگزینی دروغ با حقیقت» به طوری که همان حقیقتی را هم که از قبل میدانستی خدشه‌دار کند. در اصل قدرت تفکر را از تو میگیرد. برای تشخیص این موارد چه کنیم؟ اول: دقت کنید موضوعی که دربارهٔ آن حرف میزند، تو را از انجام حرکتی منع میکند . و یا به سمت حرکتی دیگر هدایت میکند . اگر چنین بود، با توجه به موضوع، باید از خودتان چند سوال بپرسید: چرا گفته است این کار را انجام ندهیم؟ چرا گفته است این را انجام ...

تفاوت بین am و pm (قبل از ظهر و بعد از ظهر)

am  مخفف عبارت 'ante meridiem' است به معنی قبل از ظهر و  pm  مخفف عبارت 'post meridiem' است که به معنای بعد از ظهر می باشد. از  pm  برای ساعات بین 12 ظهر تا 12 نیمه شب استفاده می شود. از سوی دیگر  am  برای ساعات بین 12 نیمه شب تا 12 ظهر بکار می رود.

امید واهی

در زاهدان به مدت چند ماه، عده‌ای هر جمعه با روش خودشان در خیابان حضور داشته و صدای انقلاب بودند. اما جامعه از یک جایی به بعد حتی به آن واکنشی هم نشان نمیداد. انگار عده‌ای سال‌هاست مشغول این کار بوده و ربطی به انقلاب ندارد. یکی رد شده و شعاری هم داده، یکی هم نوشته‌ای در دست گرفته، و کاملا اتفاقی همیشه تهدید شده‌اند. چون برای بخش بزرگی از جامعه عادی شده بود. چون اینجا انقلاب هم میتواند عادی شود. چرا؟ ترکیب «ایجاد توقع بالا» و «بمباران خبری» اولی جامعه را از واقعیت دور میکند و دومی جامعه را دچار بی‌حسی خواهد کرد. اولی روی هیجانات سوار است و دنبال نتیجهٔ فوری بوده، و دومی هرچیز مهم را بی‌اهمیت و هرچیز بی‌اهمیت را مهم میکند. و زمانی که این دو انجام میشود، خیلی چیز‌ها معنی خود را از دست میدهند. و اینگونه هرچه حرکت مثبت انجام شود، هرچه قدم‌هایی برداشته شود، بخشی از جامعه آن‌ها را کوچک و بی‌اهمیت میداند. یعنی اصلا به آن فکر نمیکند که بخواهد اهمیتی بدهد. چون قبلا فکر را از آن گرفته‌اند و روی چیز دیگری تمرکز کرده است. وقتی جامعه‌ای تغییراتی که به دست خودش رقم زده را باور نداشته باشد، همین میشود ...

اضطراب!

حس‌ِ ما عامل تعیین‌کننده در رفتاری است که نشان میدهیم. این حس‌ها شامل: ترس، هیجان، اضطراب، غم، شادی، و خشم میشود. فلج‌کننده‌ترین و منفعل‌کننده‌ترین حس؛ «اضطراب» است. کاری که سیستم در موقعیت‌های مختلف با ما انجام میدهد، ترکیبی از ترس و اضطراب بوده، اما ترس را در اکثر مواقع سوار بر اضطراب میکند. به عنوان مثال: «حمله به مدارس دخترانه» جامعه را در اضطراب قرار داد، چرا؟ چون مشخص نبود در چه زمان و کدام مدرسه دوباره انجام میشود. مشخص نبود آن حملات چه تأثیری بر سلامت دخترانمان میگذارد. و همین «مشخص نبودن» تولید اضطراب میکند. یا جملهٔ: «ایران سوریه میشود» که سال‌هاست برای منفعل کردنِ مردم استفاده کردند. آن هم باعث چنین اضطرابی میشد. یا ماجرای «آرمیتا عباسی کجاست» با آن فضای وحشتناکی که برای او شکل داده شده بود. یک موقعیت نامشخص را با آن «کجاست» در ذهن دیگران ایجاد میکرد و باعث اضطراب شد. یا قدیمی‌ترین موردی که سال‌هاست توسط سیستم انجام شده و میشود. القا این حس که: «هرجا میرویم یک نفوذی در میان ما وجود دارد» و به دلیل نامشخص بودن آن فرد و مکان، همیشه عامل اضطراب بوده است. برای همین در تاکسی، متر...